کبوتر عاشق


 
  •یادگار تازیانه‌های نینوا• ...

“گل نازدونه پدر”

رقیه …رقیه نجیب ! ای مهتاب شب های الفت حسین ! ای مظلوم ترین فریاد خسته ! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه !

رقیه… رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا ! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.

رقیه… رقیه صبور ! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد
دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود.
وقتی میان خون و آتش، صدای گریه‏ات، دل سنگ را می‏لرزاند و پاهای تاول زده‏ات، سختی‏ها را گلایه می‏کرد، همه چشم‏ها کور بودند و دل‏ها سنگین‏تر از آن بود که بار سنگین دلت را سبک‏تر کند… .

تو را چه بنامم؟

تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.

موضوعات: یادگار تازیانه‌های نینوا
[جمعه 1401-06-04] [ 01:25:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  عاشورا ...

عاشورا،فصل حرمت گرفتن صحرای کربلا”

حضرت محمد (ص): «کربلا پاک ترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگ ترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است. »
آری، کربلا مأمنی از سرای بهشت که از عاشورا حرمت گرفت و از حسین (ع) عظمت و شکوه…
عاشورا جریان انسان سازی است که حتی فرات را به خروش درآورد و در طول چهارده قرن سیراب كننده جان شیعیان است.

آری عاشورا، سرّ تولد «ما رأیتُ الّا جمیلاً» از دل مصائب کربلا است که زینب (س) را به نظاره گری نشاند و جهانی را به حیرت وا داشت!

امام صادق علیه السلام فرمود:« سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبی بودند که خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.»

عاشورا همان انعکاس ضجه های كودكان غريب کاروان حسین (ع) است در داغی صحرا و خار مغیلان
همان آئینه تمام نمای غیرت عباس (ع) است در پیش چشمان نامحرمان و نامردان عالم!
فصل غم ‌انگیز وداع آخر خواهری دلشکسته است با برادری که عطر فاطمه (س) و علی (ع) از پیراهن صد چاکش به عرش رسید!

عاشورا نبرد حق و باطلی است که هر روز و هر زمان در صحرای کربلای دل ما تصویر می شود، جهاد آن است که در این کارزار حقانیت را تشنه لب شهید نکنیم.
امید که هیچگاه از غافله عاشورائیان عقب نمانیم.

  
افسوس زمین

و امروز، از زمین تیره و تار ظلم، قامتْ خمیده کربلا هجرت کرد تا در روشنایِ مطلقِ حق، آرام گیرد.
حسین علیه السلام، به دیدار کهکشان شکیبایی، عاشقانه می‌ایستد و در دیدگانِ زهراییِ زینب علیهاالسلام، تصویری دوباره از سیمایِ پرنور برادر نقش می‌بندد. زمین، بار دیگر مبتلای پشیمانی است و برای از دست دادن دردانه دیگری از آفرینش، به افسوس می‌نشیند.
زینب، در مهیب‌ترین برخورد اهل رذالت با خاندان نبوت، چنین بر سینه تاریخ ثبت می‌کند راز صبر بزرگ و جاودانگی نگاهش به حقیقت را؛
آن گاه که در عشرتکده باطل، مقابل تمسخر احمقانه یزیدیان فرمود: «جز زیبایی ندیدم.» چرا که معاشقه با معشوق ازلی، تماشایی‌ترین زیبایی زمین است؛
هرچند جولان ظلم و بیداد جهل، داغ عزیزان را بر دل او بگذارد. ازاین روست که زمین و زمان، داغدار کسی شدند که با چشمان ملکوتی، تمام بدی‌های آنها را زیبا دید و خم به ابرو نیاورد.
پس از آن ظهر شگفت و خون بار، زندگی بدون حسین علیه السلام، روی زمینی که بین روح و جسم او فاصله‌ای به ارتفاع زمین و آسمان انداخته و زینب علیهاالسلام را در برزخ فقدان حسین علیه السلام، تنها گذارد، چه تلخ می‌گذشت؛ تلخ‌تر از تمام آن مصائب عظیم!
برای زینب علیهاالسلام، زمین، بی وجود حسین علیه السلام، غربت آباد است و زمان بی حضور او، ملال انگیز! ولی ماند، تا فریاد گلویی بریده از حنجر او برخیزد و در میان عربده باطل، سکوت مظلومانه حقیقت را به بلاغت کلام روشنگر خویش، بشکند.

موضوعات: بدون موضوع, قامت خمیده کربلا
[دوشنبه 1401-05-24] [ 02:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  باب الحوائج ...

“تاسوعا یک قدم مانده به روایت عشق کتاب عاشورا" 

محرم که می‌شود بار دیگر کتاب سرخ عاشورا ورق میخورد و مقدمه این کتاب سرخ حسینی، واژه به واژه از نام عباس (ع) آبرو گرفته تا بلندترین حماسه‌ سرایی تاریخ به حرمت دستان بریده‌اش، به تصویر کشیده شود و ارادت و رشادت معنای واقعی یابند.

عباس… او که مَشک خالی‌اش آرزوی تمام قطرات آب جهان است تا، تاسوعای وجودش، مقدمه شعر بلند عاشورا باشد.
و امشب تاسوعای توست ای قمر منیر بنی هاشم و ای ایستاده‌ترین قامت وفا، که عطرت از کنار علقمه هنوز هم جهانی را سرمست وفاداری و برادری ات، می‌کند.
تویی که پیامبر اکرم (ص) در تکریمت فرمود:«خداوند چشمت را روشن گرداند، تو باب الحوائج هستی، از هر که خواستی شفاعت کن.»

ای باب‌الحوائج دلهای زنگار گرفته و ای دست‌گیرترین دست بریده عالم، ما محتاج دستگیری توایم؛ همان دستانی که فرات را شرمنده وفاداریش کرد تا قصه ناتمام آن تا ابد قلب هر مسلمان را به تعزیه ای بی انتها فرابخواند…
آری امان نامه دل بی قرار همه ما به دستان توست، دستانی که حضرت مادر فاطمه زهرا سلام الله ، در موردش فرمود:«دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی‌ست
و حال تاسوعای توست، همان یک قدم مانده به روایت عشق برادری تو و شرمساری فرات برای مشک پاره پاره ات…
از همین روست که آسمان غم گرفته و خیابان ها هم عزادار واقعه‌ای هستند که تاریخ را تا ابد وامدار وفاداری و رشادت تو میکند.
دست‌های تو از مشک جدا افتاد تا به آسمان نزدیکتر شود و دست‌های به آسمان دراز شده را برات استجابت دهد و دستگیری کند .
تو به دیدار خدا می‌شتابی تا شهادت منزلت دیگری یابد همانگونه که سجاد آل محمد (ع) فرمود:«عبّاس را نزد خداوند منزلتى است که در روز قیامت همه شهیدان بر آن رشک مى‌برند.»
و چقدر زیباست که مطلع عشق صحیفه عاشورا ، خون عباس (ع) است و اذن دخول این حکایت، توسل به باب‌الحوائج کاروان حسین(ع) با نام تاسوعا.
عباس(ع) نمود عینی مکتب علی‌(ع) است که منش سرسپردگی بر ولایت را با تمام وجودش به تصویر کشید و دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام را از گفتار به عمل رساند .

https://kowsarblog.ir/media/blogs/kabotareasheq/quick-uploads/20220815_011629-1.jpg

موضوعات: بدون موضوع, باب الحوائج
 [ 01:43:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  طفل آفتاب ...

“یک حنجره شش ماهه”


پلک گشودی دنیایی را که برایت کوچک بود

خدا تو را برای تاریخ مقدّر کرد تا چیزی را به ادراک برسیم

خورشید چشمانت را به زمین تاباند

تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینیم

 چه تقدیری داشتی، طفل آفتاب!

درست لحظه ای آمدی که:

زمین در تیر رس نگاه سرد زمستان بود،

و در اسارت شیطان.

درست یک گام مانده به آغاز فراخوان بزرگ عشق و حماسه، آمدی؛

لحظه ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود.

… و تو هم به ضیافت عشق رفتی.

«قنداقه ات» را «اِحرام» خویش کردی و راهی «خانه دوست» شدی

به نیمه های حجّت که رسیدی

تقدیر این شد که پدر

حج نیمه تمامش را در کربلا کامل کند

 بسیاری، حسین علیه السلام را که «باطن کعبه» بود، رها کردند و مسافر کربلا نشدند

اما تو ـ که از قبیله عشقی ـ
پشت به قبله قبیله نکردی

تا در «کربلا»، «حاجی» شوی

«شش ماه» برایت کافی بود

تا «کربلا»یی شوی

 «شش ماه» کافی بود

تا از بند «ناسوت» برهی

ـ اگرچه آن «شش ماه» هم زمینی نبودی ـ

با یک حنجره «شش ماهه»

همه تاریخ را تکان دادی،با یک قلب «شش ماهه»

ادامه »

موضوعات: حنجره شش ماه
[جمعه 1401-05-21] [ 03:52:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  طفل آفتاب ...

“یک حنجره شش ماهه”


پلک گشودی دنیایی را که برایت کوچک بود

خدا تو را برای تاریخ مقدّر کرد تا چیزی را به ادراک برسیم

خورشید چشمانت را به زمین تاباند

تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینیم

 چه تقدیری داشتی، طفل آفتاب!

درست لحظه ای آمدی که:

زمین در تیر رس نگاه سرد زمستان بود،

و در اسارت شیطان.

درست یک گام مانده به آغاز فراخوان بزرگ عشق و حماسه، آمدی؛

لحظه ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود.

… و تو هم به ضیافت عشق رفتی.

«قنداقه ات» را «اِحرام» خویش کردی و راهی «خانه دوست» شدی

به نیمه های حجّت که رسیدی

تقدیر این شد که پدر

حج نیمه تمامش را در کربلا کامل کند

 بسیاری، حسین علیه السلام را که «باطن کعبه» بود، رها کردند و مسافر کربلا نشدند

اما تو ـ که از قبیله عشقی ـ
پشت به قبله قبیله نکردی

تا در «کربلا»، «حاجی» شوی

«شش ماه» برایت کافی بود

تا «کربلا»یی شوی

 «شش ماه» کافی بود

تا از بند «ناسوت» برهی

ـ اگرچه آن «شش ماه» هم زمینی نبودی ـ

با یک حنجره «شش ماهه»

همه تاریخ را تکان دادی،با یک قلب «شش ماهه»

ادامه »

موضوعات: بدون موضوع, حنجره شش ماه
 [ 03:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت